تحفة المؤمنین ؛ ج1 ؛ ص857
یملیک:
اسم ترکى لحیة التیس است.[1]
[1] حکیم مؤمن، سید محمد مؤمن بن محمد زمان، تحفة المؤمنین،
2جلد، نور وحى - قم، چاپ: اول، 1390 ه.ش.
------------------------------------------
یادگار، در دانش پزشکى و داروسازى ؛ متن ؛ ص337
عصاره لحیة التیس:
ابو حنیفه گوید «ذنب الخیل» «لحیة التیس» را گویند و در زمین عرب بسیار باشد و عصاره او در معدن منجمد نشود تا او را بر زمین دیگر نقل کنند. و گویند او را که او «کرفس کوهى» است و به لغت سریانى او را «لحیة التیس» گویند و او را باسیوس گوید که به سریانى «طوررا» گویند و به یونانى «قباواریس» گویند. (صیدنه ص 311). نباتى است که به رومى هوقسطیداس خوانند و به پارسى اسلیخ و به عربى اذناب الخیل و به اصفهانى شنک. (اختیارات ص 395). لحیة التیس لغت عربى است در
یادگار، در دانش پزشکى و داروسازى، متن، ص: 338
ماهیت آن اختلاف است مالقى و بغدادى و انطاکى و غیر اینها گفتهاند نباتى است مجعد و بر روى زمین مفروش و از زمین بلند نمىشود. (مخزن ص 785).[1]
المنصوری فی الطب (ترجمه) ؛ ص750
لحیه التیسTragopogan porri folius solsify :(lahyah al -tais)
درختچهاى علفى، با گلهاى سپید یا صورتى زیبا که از بخش پایانى شاخه جایى که پر از برگهاى سبز است، خمیده مىشود به آن چهرهى سر و ریش بز مىدهد در دشتهاى سرسبز و نمور، خودرو مىروید. ازاینرو «شاه بانوى دشت» خوانده مىشود.
(ذ: شنگ، ریش بز، ریش بز خالدار، الاله شنگ، قستوس،
سکوس، سقواص، اذناب الخیل، اسفلنج نیز گفته مىشود
به پارسى «اسپلنج» و رومى «هوفسطیداس» گویند،
بندآورنده و خشککننده و در مرتبت نخست سرد است براى بند آوردن خون بینى بکار مىرود. برگ خشک آن براى ریشهاى کهنه و ریشهى آن براى چرک گوش و افشرهى آن براى خونابههاى گلو و نیروبخش شکمبه و زخمهاى روده مىباشد. گل آن با موم و لحیة التیس را براى جلوگیرى از کارکرد زهرها بکار مىبرند. (دهخدا)[2]
[1] جرجانى، اسماعیل بن حسن، یادگار، در دانش پزشکى و داروسازى، 1جلد، دانشگاه تهران، مؤسسه مطالعات اسلامى - تهران، چاپ: اول، 1381 ه.ش.
[2] رازى، محمد بن زکریا - مترجم: ذاکر، محمد ابراهیم، المنصوری فی الطب (ترجمه)، 1جلد، دانشگاه علوم پزشکى تهران - تهران، چاپ: اول، 1387 ه.ش.
-------------------------------------------------
گنجینه بهارستان ؛ ج2 ؛ ص271
عصاره لحیة التیس
لحیة التیس را هیوقسطیداس[1] و اذناب الخیل[2] نیز گویند[3].
و شیخ الرئیس گوید: هیوقسطیداس[4]، عصاره لحیة التیس است. تقویت[5] و قبض تمام دارد[6]. و[7] در تریاق داخل مىکنند جهت[8] تقویت و تشدید اعضاء.
ابو ریحان گوید که ابو حنیفه[9]، ذنب الخیل[10] را لحیة التیس خوانده و ماهیت[11] آن را غیر ماهیت[12] اذناب الخیل مذکور بیان مىکند[13]. مىگوید آن نباتى است که خود را بر
گنجینه بهارستان (تریاق فاروق)، ج2، ص: 272
سر[14] درخت که در حوالى اوست مىپیچید و اطرافش که[15] از آن درخت مىآویزد سیاه باشد مثل دمهاى اسب.
و صاحب جامع گوید که بوحنیفه، لحیة التیس را اذناب الخیل خواند[16] و آن گیاهى است جعد که برگ آن به برگ کراث[17] ماند، امّا به بلندى آن نشود[18] بلکه پهن گردد[19].
و مردم آن را مىخورند[20]. و لحیة التیس حقیقى این نبات است[21]. بعد از آن مىگوید که دوایى[22] که حنین[23] در کتاب جالینوس و دیسقوریدوس[24] آن را[25] لحیة التیس خوانده نه لحیة التیس است[26]. لحیة التیس[27] آن است که تعریف آن از پیش گذشت و نه از انواع اوست و میان آنها اصلا مشابهت نیست، بلکه این دواء را به یونانى قسنوس[28] مىخوانند[29] و در اندلس سقواص مىگویند[30]. و آن درختى است که در سنگلاخ مىروید و[31] شاخههاى[32] بسیار دارد و گل آن شبیه به گلنار است.
بعد از آن مىگوید که در ما بین[33] درخت قسنوس[34] دوایى مىروید که آن را ابو قسطاس[35] مىگویند[36]. و آن دوایى است شبیه به گلنار. و رنگ بعضى یاقوتى است و
گنجینه بهارستان (تریاق فاروق)، ج2، ص: 273
بعضى اشقر و بعضى سفید[37]. عصاره آن مثل اقاقیا مىگیرند[38] و خشک مىسازند. و در حرف هاء[39] هیوقسطیداس[40] ذکر مىکند.
و مىگوید که آن کس که گمان برده که هیوقسطیداس[41]، لحیة التیس یا عصاره اوست غلط کرده و خطا نموده بلکه[42] آن نوعى از طراثیث صغیر است که در اصل درخت لحیة التیس مىروید و با لحیة التیس مذکور شد.[43]
[1] ( 12). ن: هوقسطیداس، م: هوفسطیداس.
[2] ( 13). ن: ادناب الحیل.
[3] ( 14). ابو ریحان در صیدنه( ص 555) به شکل هیوفقسطیداس ضبط کرده است.
[4] ( 15). م: هوفسصیداس.
[5] ( 16). س: تقویة.
[6] ( 17). قانون در طب، ج 2، ص 129.
[7] ( 18). ن:- و.
[8] ( 19). س: جهة.
[9] ( 20). م: بوحنیفه.
[10] ( 21). ن: بو حنیفه دنب الحیل.
[11] ( 22). س: ماهیة.
[12] ( 23). س: ماهیة.
[13] ( 24). ابو ریحان در صیدنه ذیل ذنب الخیل( ص 285) و لحیة التیس( ص 555) هنگام یاد کرد نظر ابو حنیفه به-- تفاوت میان ماهیّت لحیة التیس و اذناب الخیل آنچنانکه نویسنده تریاق فاروق آورده اشاره نمىکند.
و اذناب الخیل نیز در مدخل جداگانهاى یاد نشده است.
[14] ( 1). ن: هر.
[15] ( 2). ن:- که.
[16] ( 3). ن: بو حنیفه، اذناب الخیل لحیة التیس است.
[17] ( 4). م: کرات.
[18] ( 5). م: آن کو شود.
[19] ( 6). ن: شود.
[20] ( 7). تذکره جامع ابن بیطار، ج 2، ص 378. ذیل ذنب الخیل آمده است.
[21] ( 8). ن:+ که مذکور شد.
[22] ( 9). ن: دوائین.
[23] ( 10). ن: چنین.
[24] ( 11). ن: دیقعه ریدوس.
[25] ( 12). م:- آن را،+ از.
[26] ( 13). م:- است.
[27] ( 14). م:- لحیة التیس.
[28] ( 15). ن و م: فستوس.
[29] ( 16). در نسخه چاپى تذکره جامع ابن بیطار( ج 2، ص 378) قیسوس آمده است.
[30] ( 17). در متن تذکره جامع( ج 2، ص 378)، سوراص و در پانویس سوارص و شقواص آمده است.
[31] ( 18). م:- و.
[32] ( 19). س و م: شاخهاى.
[33] ( 20). م: یامین.
[34] ( 21). ن: فستوس.
[35] ( 22). ن: یوقسطاس.
[36] ( 23). یکبار دیگر در تذکره جامع( ج 2، ص 380) درخت قسنوس به شکل قیسوس ضبط شده و به جاى ابو قسطاس، فستادون و قصارن آمده است.
[37] ( 1). ن:+ است.
[38] ( 2). م: مىگرند.
[39] ( 3). م: حرفها.
[40] ( 4). ن و م: هوفسطیداس.
[41] ( 5). ن: هوفسطیداس.
[42] ( 6). س: بلک.
[43] جمعى از نویسندگان، گنجینه بهارستان، 2جلد، کتابخانه موزه و مرکز اسناد مجلس شوراى اسلامى - تهران، چاپ: اول، 1386 ه.ش.